حج و ولایت در شعر عبرت نائینی
قصیدهای در عید قربان و ثنای مولای متّقیان(ع)؛ سرودۀ عبرت نائینی
مسلم نادعلیزاده
شاعران شیعه در مناسبتهای گوناگون و از جمله اعیاد مذهبی، سرودههای نغز و شیوایی دارند. آنچه در این گونه از سرودهها حایز اهمّیّت است، محوریّت مفاهیم شیعی و ولایی است. به همین مناسبت، حتّی در اشعاری که با موضوع عید قربان نیز سروده شده است، میتوان تأثیر آموزههای شیعی و به عبارتی کاملتر، محوریّتِ این آموزهها را مشاهده کرد. در باور شیعیان و برخاسته از متون مذهبی، مراسم حج که توحیدیترین مناسک اسلام است، زمانی کامل میشود که حجگزار به ولایت معصومان(ع) معتقد و از شهر و دیار خویش به سوی «ولیّ خدا» هجرت کرده باشد. شیعیان در این باره به آیۀ 27 سورۀ مبارکۀ حج استناد میکنند که میفرماید: «ای ابراهیم، مردم را به حج فرا خوان تا مردم ـ سواره و پیاده و از دور و نزدیک ـ بهسوی «تو» بیایند». بنابراین هدف نهاییِ حج، تشرّف به محضر ولیّ خدا و تجدید بیعت با اوست.
میرزا محمّدعلی عبرت نائینی (1285- 1362 ه.ق) از بزرگترین شاعران و تذکرهنویسان در حوزۀ ادب شیعی، قصیدهای با همین موضوع دارد. وی در این قصیده که به بهانۀ عید قربان سروده شده است، به مدح مولای متّقیان میپردازد و طواف کوی آن حضرت را برای خود، کافی میداند. در باورِ او، حتّی کعبه نیز برای طواف حریم امیرالمؤمنین(ع) احرام بسته است. عبرت، دل خود را کعبهای میداند که علی(ع) در آن مُقام کرده و از فیض آن حضرت و همّت او، سکینه یافته است. متن کامل قصیدۀ یادشده را در زیر میخوانیم:
پیِ طواف حرم خلق بستهاند احرام من و طواف حریم خدایگانِ اَنام
طواف کعبۀ کوی شهی کنم که حرم ببسته بهر طواف حریمِ او، احرام
طواف کعبۀ کویش کفایت است مرا ز طوف کعبه و سیر صفا و رکن و قیام
به طوف کعبه چه حاجت بُوَد مرا که دلم چو کعبه است و علی را در اوست جای مُقام
چو جلوه کرد، تهی شد ز هرچه بود جز او بلی نگنجد در خانۀ خدا اصنام
ز فیض حضرت مولا و همّت دمِ او سکینه یافت دل و زانقلاب گشت آرام
امیرِ راهروان طریق کعبۀ عشق یگانه مظهر الطاف ایزد علّام
سپهر مرتبه میری که آفتاب رُخَش زدود زآینۀ روزگار، زنگ ظلام
دلیل راه خدا، رهنمای اهل سلوک که امر اهل طریقت از او گرفت نظام
منزّه است و مبرّا، صفات اقدسِ او ز اعتراض عقول و تصرّف اوهام
به پیش آینۀ خاطر مبارکِ او نمانده سرّی مبهم به پردۀ ابهام
تنی که تب کند از تاب آتش غضبش همی درآید خونش به جای خوی ز مسام
به وجه اکمل باری ظهور کرده در او جمال حضرت حق، ذوالجلال والاکرام
زهی بلند جنابی که گشته توسن چرخ به زیر ران غلامان آستان تو رام
اگر نهیب تو آن را نکرده بود مهار ز هم قطار فلک را گسسته بود زمام
به میل، حاجب ایوان خادمت مرّیخ به طوع، بندۀ درگاه چاکرت بهرام
ز فیض جود تو از آز شد تهی عالَم به یُمن قدر تو دین را بلند شد اعلام
درِ تو کعبۀ مقصود و قبلۀ ایمان دل تو مخزن اسرار و مهبط الهام
همین نه فیض تو شامل بُوَد به حال خواص که هست رحمت تو بیقیاس و فیض تو عام
درِ تو مأمنِ امن و مُقام عافیت است خوشا کسی که بدان در گزیده است مقام
بزرگوارا، «عبرت» امیدِ آن دارد که وا رهانیاش از چنگ نفسِ بدفرجام
چنانکه ز آغاز او را به راه افکندی کُنیش همرهی از فیض خاص تا انجام
همیشه تا که به ناقص رسد ز کامل، فیض همیشه تا که بُوَد پخته را شرف بر خام
زمانه تابعِ آن باد کاو تو راست مطیع ستاره بندۀ آن باد کاو تُراست غلام
(دیوان عبرت نائینی، صص 584-583)