رستخیزانه میآیی به خداوند قسم
رجعت امیرالمؤمنین (ع) در شعر برقعی
رضا بیات
درآمد:
شعر زیر آخرین شعر کتاب تحیر است که به موضوعی مغفول در ادبیات آیینی پرداخته است. روند کتاب به گونهای است که اتفاقات مهم زندگی امیرالمؤمنین علیهالسلام را به ترتیب تاریخیِ وقوع ذکر میکند و طبعا شهادت باید آخرین فصل باشد. همین که پس از شهادت فصل دیگری آمده، نوعی خلاف عادت محسوب میشود.
فصل فرودین به «رجعت» میپردازد که مفهومی شیعی و کمتر شناخته شده است و در ادبیات آیینی بسیار کمسابقه یا حتی شاید بیسابقه باشد.
فُرودین:
1. همچنان ما همه از رسم تو خط میگیریم رفتهای باز مدد از تو فقط میگیریم
2. نه فقط دست زمین از تو، تو را میخواهد سالیانیست که معراج خدا میخواهد،
3. زیر پای تو به زانوی ادب بنشیند لحظهای جای یتیمان عرب بنشیند
4. بعد از آن روز که در کعبه پدیدار شدی یازده مرتبه در آینه تکرار شدی
5. بار دیگر سپر و تیغ و علم را بردار پا در این دایره بگذار، عدم را بردار
6. باز هم تیغ دودم را به کمر میبندی باز هم پارچۀ زرد به سر میبندی
7. تا که شمشیر تو در معرکهها هو بکشد نعرۀ حیدری «أین تَفَرّوا» بکشد
8. باز از خانه میآیی به خداوند قسم رستخیزانه میآیی به خداوند قسم
9. تا زمین باز هم آباد شود باز بیا ای بزنگاه ازل تا به ابد باز بیا
10. تازه این اول قصهست حکایت باقیست ما همه زنده بر آنیم که رجعت باقیست
11. رفته ساقی که قدح پر کند و برگردد عرش را غرق تحیّر کند و برگردد
12. دیر یا زود ولی میرسد از راه آخر یک نفر عین علی میرسد از راه آخر
13. مینویسم که شب تار سحر میگردد یک نفر مانده از این قوم که بر میگردد
14. میرود قصۀ ما سوی سرانجام آرام...
رجعت:
رجعت بازگشتن برخی از مردگان (بسیاری از ابرار و سران اشرار) در هنگامۀ ظهور است. از آن حیث که مردگان زنده میشوند، به قیامت شباهت دارد و از همین رو، در روایات اهل بیت علیهمالسلام، بسیاری از آیات مربوط به قیامت، برای رجعت هم تفسیر شده و از دیگر سو، بسیاری از مفسران، آیات خاص رجعت را هم از آیات قیامت پنداشتهاند.[1] توضیح مبسوط در این باره در سایت ویکیشیعه، مدخل رجعت قابل مطالعه است.
روایات متعددی امیرالمؤمنین علیهالسلام را از رجعت کنندگانِ هنگام ظهور بیان میکنند و لقب «کرّار» آن حضرت را نیز «بازگردنده» و «تکرار شونده» معنی میکنند؛ در حالی که در ذهن بیشینۀ مردم، «کرّار» صرفا به معنای «حمله کننده» است.[2]
محتوای شعر:
رجعتی که در شعر برقعی مطرح میشود، در جاهایی تعبیری شاعرانه است و با مفهوم دقیق اعتقادی آن تفاوتهایی دارد. در بیت چهارم، رجعت امیرالمؤمنین علیهالسلام این گونه تأویل شده است که هر کدام از امامان معصوم علیهمالسلام تکرار ایشان هستند. این تأویل هنری و شاعرانه، میتواند توجیه معرفتی نیز داشته باشد؛ اما به تصریح روایات، خود امیرالمؤمنین علیهالسلام باز میگردد و تکرار میشود؛ لذا نیازی به چنین توجیهاتی نیست.
در بیت دوازدهم نیز، پس از توصیف دقیق و کامل و حتی به کار بردن واژۀ «رجعت»، دوباره رجعت را به ظهور امام عصر علیهالسلام تأویل میکند و میگوید: «یک نفر عین علی میرسد از راه آخر». واضح است که «یک نفر عین علی» خودِ علی علیهالسلام نیست.
ارزش هنری شعر:
روانی و خوشآهنگی شعر اولین چیزی است که به چشم میآید. تکرار نیز به عنوان ویژگی سبکی برقعی در این شعر حضور دارد. هیچ بیتی بدون ردیف نیامده است و بالاتر از آن، ردیفهای چند کلمهای به غنای موسیقایی شعر افزوده است؛ چنان که در 13 بیت، 23 کلمه در جایگاه ردیف قرار گرفتهاند. علاوه بر آن، ابیات 1، 2 و 9 تکرار واژه در میان بیت نیز دارند.
از حیث محتوا، آن چیزی که این شعر را برجسته میکند، حسن تعبیرهایی است از قبیل «رفته ساقی که قدح پر کند و برگردد». علاوه بر آن، هر آنچه که در بخش پیشین راجع به عدم تطابق دقیق با احادیث گفته شد، اینجا میتواند نقطۀ قوت محسوب شود. برقعی به خوبی میداند که شعر با ترجمۀ منظوم حدیث و تاریخ تفاوت دارد و با همین درآمیختن عمدی مرزها و ایجاد ابهامهای هنری است که شعرش را «شعر» نگه میدارد.
این که بیت ترجیع «میرود قصۀ ما رو به سرانجام آرام» در این فصل از کتاب «تحیر» به شکلی ناتمام آمده است. ساختارشکنی در شعر برقعی نمونههای دیگری هم دارد و آنقدر ذهن شاعر را درگیر خودش کرده که حتی واژۀ «ساختارشکنی» هم وارد شعرش شده است:
چه ساختار قشنگی شکسته است خدا درون قالب شش گوشه یک غزل دارد (رقعه: 14)
و اما مورد پایانی ـ که نمیدانم به تعمد رخ داده یا حسن تصادف ـ دو تبادرِ دور مربوط به مبحث رجعت است:
یکی عنوان «فرودین» که «فروردین» را به چشم میآورد. میدانیم که فروردین آغاز زنده شدن طبیعت است و قیامت و رجعت را به یاد میآورد.
دیگر ناتمام مانده بیت «ترجیع» است که با «رجعت» اشتقاق دارد و میتواند در راه بودن آن را نشان دهد.
منابع:
- قرآن کریم.
- برقعی، سید حمیدرضا. 1396. تحیر. تهران: ثالث و رسانۀ آفتاب.
- ـــــــــــــــــــــ . 1393. رقعه. تهران: فصل پنجم.
- سایت ویکیشیعه. http://fa.wikishia.net
- قمى مشهدى، محمد بن محمدرضا. 1368. تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب. (14 جلدی). تهران: سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامى.
مطلب مرتبط:
مروری بر کتاب تحیر
پینوشتها:
[1]. به عنوان مثال در این آیه دو بار مردن و دوبار زنده شدن هیچ توجیهی جز رجعت ندارد:
قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلى خُرُوجٍ مِنْ سَبيل (غافر: 11)
ترجمه: آنها مىگويند: «پروردگارا! ما را دو بار ميراندى و دو بار زنده كردى؛ اكنون به گناهان خود معترفيم؛ آيا راهى براى خارج شدن (از دوزخ) وجود دارد؟»
اگر ولادت دنیایی را زندهشدن حساب کنیم، با زنده شدن قیامت دوبار میشود؛ ولی دو بار مرگ رخ نداده است. مرگ در دنیا داریم ولی در بهشت و دوزخ مرگی در کار نیست (رک. طه: 74 و اعلی: 13). ناچار باید مرگ در دنیا و زنده شدن در قیامت را یک مرحله در نظر بگیریم و زنده شدن در رجعت و مرگ دوباره پس از رجعت را مرحلۀ دوم بدانیم.
آیۀ دیگر: وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآياتِنا فَهُمْ يُوزَعُون (نمل: 83)
ترجمه: روزى كه ما از هر امّتى، گروهى را از كسانى كه آيات ما را تكذيب مىكردند محشور مىكنيم؛ و آنها را نگه مىداريم.
در قیامت، همه محشور میشوند نه گروهی از هر امت. این آیه جز در مورد رجعت نمیتواند باشد.
[2]. به عنوان نمونه آیهای از قرآن کریم و برخی روایات ذیلش از تفسیر کنز الدقائق ذکر میشود:
وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لايُوقِنُون (نمل: 82)
ترجمه: و هنگامى كه فرمان عذاب آنها رسد، جنبندهاى را از زمين براى آنها خارج مىكنيم كه با آنان تكلّم مىكند (و مىگويد) كه مردم به آيات ما ايمان نمىآوردند.
عن أمير المؤمنين- عليه السّلام- حديث طويل، قال فيه- عليه السّلام- بعد أن ذكر الدّجّال و من يقتله: ألّا إنّ بعد ذلك الطّامّة الكبرى. قلت: و ما ذلك، يا أمير المؤمنين؟
قال: خروج دابّة [من] الأرض من عند الصّفا، معها خاتم سليمان و عصا موسى، تضع الخاتم على وجه كلّ مؤمن فينطبع فيه: هذا مؤمن حقّا، و تضعه على وجه كلّ كافر فيكتب: هذا كافر حقّا، حتّى أنّ المؤمن لينادي: الويل لك حقّا ، يا كافر.
و أنّ الكافر ينادي: طوبى لك، يا مؤمن، وددت أنّي كنت مثلك فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً. ثمّ ترفع الدّابّة رأسها [فيراها] من بين الخافقين بإذن اللّه- جلّ جلاله-. و ذلك بعيد طلوع الشّمس من مغربها، فعند ذلك ترفع التوبة فلا تقبل توبة و لا عمل يرفع و لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمانِها خَيْراً. ثمّ قال- عليه السّلام-: لا تسألوني عمّا يكون بعد هذا، فإنّه عهد إليّ حبيبي رسول اللّه- صلّى اللّه عليه و آله- ألّا أخبر به غير عترتي... .
قال أمير المؤمنين عليه السّلام: و لقد أعطيت السّتّ: علم المنايا و البلايا و القضايا و فصل الخطاب، و إنّي لصاحب الكرّات و دولة الدّول، و إنّي لصاحب العصا و الميسم و الدّابّة الّتي تكلّم النّاس. (کنز الدقائق، ج9، صص589-590)