مصاحبه با امید مجد- قسمت اول
رضا بیات
حمید نورشمسی
پیش درآمد
شهریور 94 بود که مصاحبهای ترتیب دادیم با آقای دکتر امید مجد. من (رضا بیات) بودم و حمید نورشمسی (خبرنگار خبرگزاری مهر). ذهنیت اولیۀ هر دوی ما نسبت به کار دکتر مجد منفی بود. «چرا ترجمۀ منظوم؟ اصلا ترجمه بر اساس کدام فهم و مکتب تفسیری؟ تنگناهای وزن و قافیه چه؟ چرا تماما به یک وزن؟ آیا وزنی حماسی میتواند محمل آیات رحمت باشد؟ و ... » طبق خواندههای دانشگاهیام میدانستم که پاسخ این سؤالات منفی است و دکتر مجد محکوم میشود. رفتیم و مصاحبه را شروع کردیم. ورق برگشت! برای اغلب این سؤالات جوابهای معقولی داشت. آنقدر معقول که آخرش رسیدیم به این که بیاید و کلاسی تشکیل بدهد و یافتههایش در معانی و بیان را برای دوستان دانشگاهی و نیز دوستان شاعر ما تدریس کند؛ اتفاقی که علی رغم پیگیریها هنوز پیش نیامده است.
امید مجدی که من شناختم، دانشگاهی نیست؛ شاعر است؛ فاضلی است اهل مطالعه. راز توفیقش هم همین است. نمیدانم خودش خوشش بیاید یا نه؛ ولی او را این گونه یافتم. کشفهایش از ظرایف شعر فردوسی و سعدی و نظامی را در هیچ یک از کتب بلاغی نیافتم. خودش هم نمیتوانست کلاسه شده عرضه کند؛ ولی خوب فهمیده بود و به کار میبست. وقتی یک قاعدۀ بلاغی اکتشافیاش را میگفت، لای ترجمۀ قرآن کریم را باز میکرد و شروع میکرد به خواندن. بعد میدیدیم که به شکل دقیقی توانسته این قاعده را به کار بگیرد.
مجد – اگر روزگاری یافتههای بلاغیاش را منسجم کند- با امثال وطواط دو فرق اساسی دارد: یکی این که شاعرتر است و برای ساختن شاهد مثال، شعرِ زوری نمیگوید. دوم این که به اندازۀ وطواط اهل نظم و کلاسه کردن نیست؛ لذا آرایههای ادبی را جدولی نمیکند. برخی از بزرگان بلاغی ما که ذوق ریاضی هم داشتهاند، آرایهها را طبق امکان عقلیِ وقوع و به شکلی جدولی چیدهاند و بعد کوشیدهاند ادبیات را با آن جدول ساختگی تطبیق دهند. هر جا هم که شاهد مثالی وجود نداشته، ساختهاند.
باری، مصاحبۀ ما با دکتر مجد طولانی شد. از حرفهای عمومی شروع شد و در نهایت به نقد شعر او و نکات بلاغی و حتی مباحث معرفتی و محتوایی کشید. همان اواخر شهریور 94 بخش عمومیتر مصاحبه در خبرگزاری مهر منتشر شد. نسخۀ کاملش در سلیس منتشر خواهد شد. البته چون طولانی است در چهار قسمت:
قسمت اول (6 صفحه)
درآمد:
ظرافتهای فرهنگی-بلاغی در ترجمه
قسمت دوم (4 صفحه)
ترجمۀ منظوم و مخاطبان
متونی که امید مجد ترجمه کرده است
قسمت سوم (8 صفحه)
سابقۀ ترجمۀ منظوم مأثورات در تاریخ ادبیات
ویژگیهای مقتل منظوم
ابیاتی از مقتل منظوم
نقد شعر
قسمت چهارم (7 صفحه)
اوزان متفاوت
ظرافتهای علم معانی
اهمیت ترجمههای منظوم
آمادگی روحی و ذهنی برای ترجمه
قسمت اول
درآمد
سلیس: جناب دکتر مجد، این ترجمه منظوم قرآن شما چند بار تجدید چاپ شده است؟
دکتر مجد: 46 یا 47 بار.
سلیس: در قطعهای مختلف؟
دکتر مجد: بله.
سلیس: از چه سالی؟
دکتر مجد: از بهمن ماه سال 1376 تا الان، که البته دولت احمدینژاد حدود 5 الی 6 سال تجدید چاپ را متوقف کرده بود.
سلیس: چرا؟ از طریق ارشاد یا سازمان دارالقرآن
دکتر مجد:از طریق ارشاد. دارالقرآن اصلا به این نکات کاری ندارد؛ فقط به متن عربی توجه دارد که حتما درست باشد. در اداره ارشاد در بخش کتاب افرادی بودند که فضای فکریشان بر اساس این بود که قرآن منظوم نباید چاپ شود.
سلیس: یعنی اصلا به متن شعر شما کاری نداشتند و عقیدۀ کلی آنها این بود که ترجمۀ منظوم قرآن خوب نیست؟ چه سالی بود؟
دکتر مجد: بله. از سال 86 شروع شد.
سلیس: آیا دربارۀ نهجالبلاغه هم این نظر را داشتند یا فقط قرآن؟
دکتر مجد: دربارۀ نهجالبلاغه هم همین نظر را داشتند. در آن زمان پیگیری هم کردیم. در آن زمان معاونت قرآنی در وزارت ارشاد وجود نداشت. اداره کل قرآن بود و زیرشاخهاش ادارۀ نظارت بر کل ترجمهها بود. به دستور وزیر ارشاد قرار شد این اداره مرجع صالحۀ این موضوع باشد که البته دو سال به طول انجامید. ترجمه را به دقت خواندند و تأیید کردند؛ ولی بعد از آن هم مدتی ادارۀ کتاب مجوز برای تجدید چاپ نمیداد؛ در حالی که به دلیل تأیید ادارۀ نظارت باید مجوز داده میشد. خلاصه تا جایی که برایشان امکان داشت چاپ را به تأخیر می انداختند. عملاً حدود 5 - 6 سال جلوی چاپ راگرفتند. البته در اثنای آن، کتاب را گاهی چاپ میکردم البته با تیراژ سالی 3000 نسخه به جای سالی 50000 نسخه، آن هم با زحمت زیاد و منّت و رفتن هر روز به ادارۀ ارشاد. این برنامه بود زمان تعویض دولت.
سلیس: و الان در دولت جدید چند نوبت تجدید چاپ شده است؟
دکتر مجد: در دولت جدید بعد از گذشت کارهای مقدماتی تشکیل دولت حدود آبان ماه، ما مجوز برای چاپ گرفتیم و محرومیتمان لغو شد. تا اکنون شش نوع چاپ شده است؛ البته در قطعهای مختلف؛ اما در هر قطع یک بار چاپ شده است.
سلیس: چرا در قطعهای مختلف چاپ کردید؟
دکتر مجد: برای آنکه سلیقههای مردم متفاوت است. قطعی برای هدیه دادن مناسب است، قطع جیبی برای افرادی که میتوانند خطوط ریز را به راحتی بخوانند و یا مثلا قطعی ارزانتر هست، یا ممکن است کسی که پیر چشمی دارد خط درشت را انتخاب کند. نوع کاغذ هم در این قطعها فرق میکند و دلایل دیگری از این نوع.
سلیس: ایدۀ ترجمه منظوم قرآن و در ادامه نهجالبلاغه چگونه به ذهنتان رسید؟
دکتر مجد: قبلاً در سال 76 در مقدمه و یا همان دیباچهای که چاپ شده دلیل آن را گفتهام. به دلیل داشتن طبع شعر و اینکه به حالت شعر درآوردن هر متنی برای من آسان است و در کنار آن قرآن خوان هم بودم و زیاد از ترجمههای قرآن راضی نبودم. ترجمههای نثر خوبی که از قرآن هست اکثراً مربوط به سالهای 74 و 75 به بعد است مانند آیت الله مکارم، فولادوند، خرمشاهی و غیره. قبل از آن ترجمۀ آقایان قمشهای و معزی بود و عموماً ترجمۀ تحتاللفظی بود و قابل فهم نبود. با خودم به این نتیجه رسیدم که من چرا از طبع شعرم در این کار استفاده نکنم و کاری است که انجام هم نشده است.
سلیس: از روی کدام نسخه فارسی؟
دکتر مجد: در آن زمان یعنی در سال 74 که من مشغول نوشتن شدم، معیار کارم را ترجمۀ آقای الهی قمشهای قرار دادم به همراه تفسیر المیزان و در زمان بازنگری و ویرایش در سال 75 از ترجمههای آقایان آیتالله مکارم شیرازی و فولادوند استفاده کردم؛ البته خود مرحوم فولادوند هم این ابیات مرا خواند.
سلیس: نظر ایشان چه بود؟
دکتر مجد: نظرشان این بود که هیچ تناقضی بین ترجمۀ آیات و این ابیات وجود ندارد. در آخر کتاب نظر ایشان آمده است؛ و با کمک گرفتن از دستخط ایشان اجازۀ چاپ از ارشاد گرفته شد.
سلیس: همین ایده را برای نهجالبلاغه هم استفاده کردید؟
دکتر مجد: نهجالبلاغه انگیزهای متفاوت داشت. نهجالبلاغه را جامعه از من خواست. در ابتدا من خود ایدهای برای نهجالبلاغه نداشتم؛ اما بعد از چاپ قرآن با هرکس برخورد میکردم، همه سراغ نهجالبلاغه را میگرفتند. مدت سه سال بازخورد مردم را می دیدم اما خودم هنوز راجع به انجام این کار به نتیجه نرسیده بودم. متن نهجالبلاغه ادبی است؛ ولی ما ترجمهای که ادبی بودن آن را نشان دهد نداریم؛ فقط ترجمۀ مرحوم شهیدی بود که بار ادبی داشت. هم درخواست جامعه بود و هم اینکه خودم به این نتیجه رسیدم که یک ترجمۀ ادبی از نهجالبلاغه را انجام بدهم.
ظرافتهای فرهنگی-بلاغی در ترجمه
نوع ترجمۀ نهجالبلاغه هم با کتابهای دیگر من کاملا متفاوت است. در زمان سرودن نهجالبلاغه فکر شعری من در فضای تشبیهات و استعارهها و در کل چیزی بود که عموم جامعۀ ادبی به عنوان شعر میشناسند، خود متن نهجالبلاغه هم اجازۀ این تفکر را به من داده بود.
سلیس: یعنی ترجمۀ شماخیلی وفادار به متن نیست و تخیل در آنها راه پیدا کرده است؟
دکتر مجد: خیر؛ اصلا این گونه نیست. تخیل نه به معنی اوهام و خیالات.
سلیس: یعنی در این حد که شما یک تشبیه اضافه به کار ببرید؟
دکتر مجد: بله. بعد خود نهجالبلاغه هم این اجازه را به من داد. در خود نهجالبلاغه هم این استعارات هست. در خیلی از جاها برای اینکه بار ادبی متن بیشتر شود من چیزی را اضافه کردهام که در متن اصلی نبوده است؛ مثلاً:
ای پسر جان پارۀ جان منی نه خطا گفتم که خود جان و تنی
مصرع دوم را من اضافه کردهام؛ برای اینکه واقعاً متن را زیباتر میکند.
سلیس: در قرآن ولی این کار را نکردهاید؟
دکتر مجد: خیر؛ اصلاً. نه در ترجمۀ اول و نه در ترجمۀ دوم.
مثلا در جایی از متن نهجالبلاغه، حضرت علی (ع) میفرمایند: من همیشه مانند بچه شتری در کنار پیامبر(ص) بودم
«روز و شب بودم همیشه در برش»
میشد که در مصرع بعد بگویم: «چون شتر بچه کنار مادرش» ولی قبول بفرمایید که خیلی جالب نیست.
سلیس: بله درست است با توجه به اینکه شتر مربوط به فرهنگ فارسی نیست.
دکتر مجد: به این صورت نوشتم: همچو طفلی در کنار مادرش
سلیس: پس یعنی مسأله فرهنگ ترجمه کاملاً رعایت شده است؟
دکتر مجد: بله. و نکتۀ دیگر اینکه در ترجمۀ متون نثر بعضی اصرار دارند که تحت اللفظی ترجمه شود مثلا اینگونه ترجمه میکنند: «پیامبر مرا شبها در کنار خود میخوابانید و عطر تنش را به من میبویانید» شخصی که این موضوع را میشنود فکر میکند که پیامبر(ص) پیراهنشان را به سوی علی(ع) میکشاند. ولی شما توجه بفرمایید که من چه الفاظی را اضافه کردهام:
خوب میدانید فرزند ویم تا نفس باقی است پابند ویم
کودکی بودم کنارش مینشاند دامن پاکش مرا میپروراند
سینۀ پر مهر خود را میگشود چون پدر شبها کنارم میغنود
تنگ در آغوش پاکش میکشید رنج من او را به آتش میکشید
پیکرم عطر تن او میگرفت بودنم با بودنش خو میگرفت
سلیس: ارزش افزوده متن شعری شما در ترجمۀ قرآن چیست؟ به طور مثال در مورد نهجالبلاغه که صحبت فرمودید، اشارهای داشتید به تشبیهاتی که خودتان اضافه فرمودید و به اصطلاح مقداری متن پرورانده شده است. در ترجمۀ قرآن هم این کار انجام شده است؟
دکتر مجد: در ترجمۀ قرآن هم این کار شده است؛ البته بدون تشبیه و استعارات. در ترجمۀ قرآن ابتدا 30 الی 40 تفسیر را مطالعه کردم و بعد نوشتن را شروع کردم. در زمانی که ترجمۀ اول قرآن انجام شد فقط به صورت شعر شده بود بعضی از افراد در نکاتی ایراد میگرفتند که اینجا اشتباه ترجمه شده است که البته خودتان میدانید که بعضی از آیات قرآن حتی به شش گونۀ مختلف هم ترجمه شده است. ولی در زمان ترجمۀ دوم، برای اینکه خواننده متوجه شود که کار دقیق انجام شده است قسمتی را به صورت نثر اضافه کردم و به صورت پاورقی در متن آمده است؛ مثلا در جایی نوشتم که این آیه 3 گونه ترجمه دارد در مجمع البیان به صورتی، در کشف الاسرار به نوعی دیگر و در المیزان به شیوهای دیگر، ولی من مثلاً شیوۀ دوم را انتخاب کردهام.
سلیس: ملاکهایتان برای نوع تفاسیری که انتخاب میفرمودید چه بوده است؟
دکتر مجد: پاسخ به این سوال شما بسیار سخت است؛ زیرا دسته بندیهای مفصلی انجام شده بود به طور مثال در جاهایی میزان شناخت نسبت به لغات و یا فضای فکری آیه به من بسیار کمک میکرد و یا در جاهایی ممکن بود به طور واضح مشخص باشد که از یک واقعه و یا جریان جانب داری شده است. همۀ این عوامل خیلی به من کمک کرد. گاه در حین کار برداشتهایی به انسان دست میدهد و به وسیلۀ آنها متوجه میشوی که کدام نظر درستتر است؛ کار دیگری که انجام دادم خواندن استدلالهایی بود که مفسران در کتابشان آورده بودند. من همۀ استدلالهای مربوط به یک واقعه را میخواندم و انتخاب میکردم.
سلیس: در گزینش مفسران تقدم و تأخر و یا مذهب آنها برای شما موضوعیت نداشته است؟
دکتر مجد: زیاد خیر. در ظاهر، خواندن تفسیری مانند مجمع البیان بیشتر باید برای ما سندیت داشته باشد تا تفسیر سورآبادی. چون اولی شیعه بوده و دومی سنی. یا تفسیری که قدیمیتر است باید اولویت داشته باشد؛ مثلاً میان منهجالصادقین و المیزان آنکه قدیمیتر است یعنی المیزان میتواند سندیت بیشتری داشته باشد. البته اینها مد نظرم بوده؛ اما گاهی ممکن است یک مفسر چیزی را گفته باشد که در هیچ کجای دیگر نباشد و به دل انسان خیلی بنشیند. مثلاً در تمامی این تفاسیر فقط تفسیر بیانالسعاده بود که داستان همراهی خضر و موسی را خیلی زیبا و عرفانی ترجمه کرده و گفته بود. آن کودکی را که خضر سر میبرد، کودک نفس ماست و آن کودکی که قرار به داده شدنش است، کودک دل است و آن پدر و مادر اگر اشتباه نکنم عقل و نفس هستند. این تفسیر خیلی زیبا بود البته من در ترجمه اینها را ننوشتم. در ترجمه نوشتم که سر کودک را بریدند اما در قسمتی که به عنوان تفسیری اضافه کردهام از میان همه تفاسیر این تفسیر را انتخاب کردم و نوشتم. به طور خلاصه هر کدام از اینها را من از جایی پسندیده و نوشتم. نکتۀ مهمی که وجود دارد این است که کسی نمیتواند بگوید این اشتباه است و یا منظور چیز دیگری بوده است. من طوری نوشتهام که مخاطب بداند منابع دیده شده است. ضمن اینکه شما خود بهتر میدانید که قرآن کریم در زبان مبدأ یک چیزهایی را حذف کرده و یا چیزهایی شرطی است اما جواب شرط را نداده؛ اما در ترجمه همۀ اینها آمده است که باعث میشود سخن را بهتر بفهمیم.
ادامه دارد ...